نه آنكه نخواهم بگويمت
نه آنكه نتوانم بگويمت
بلكه گفتني نيست ...
ثابت كردنيست
برخي حرفها در حرف ها نميگنجند
حرف ها صداي برخي از كلمات را به گوش نمي رسانند
چيزهايي هست كه نميتوان گفت
نميتوان نوشت
توضيحشان خطايي بيهوده است
هرچه بيشتر آنها را بگويي
كلمات آنها را دور تر خواهند كرد
بگذار نقش حرفهايم را بر دلت بگويم
بگذار پاسخ سوالت را در هواي با تو بودن بنوازم
بگذار حرفهايم را در لحظه هايي كه خواهد گذشت
با ضرب قدمهايم به جا بگذارم
گمان نكن كه سوالت را جوابي نيست
سوالت را جوابيست كه شايسته است
به ثمر نشانمش
ميخواهم براي اين دانه كه دل بستر جانم كاشتم
باغبان خوبي باشم
ريشه اش را هر روز و هر لحظه در عمق وجودم به يقين حس ميكنم
مرا شكي نيست
اما بگذار بگذرد
بگذار به ثمر نشستنش را به چشم ببيني
من در انتظار روزي كه لذت طعم اين ميوه را بر كامت نشانم خواهم ماند ...