loading...
تنهایی من
farhad بازدید : 6 چهارشنبه 10 مهر 1392 نظرات (0)

درست هنگامی که همه در یک بدهکاری بسر می برند و هر کدام برمنبای اعتبارشان زندگی را گذران می کنند 

ناگهان، یک مرد بسیار ثروتمندی وارد شهر می شود. 

او وارد تنها هتلی که در این ساحل است می شود، اسکناس 100 یوروئی را روی پیشخوان هتل میگذارد و 

برای بازدید اتاق هتل و انتخاب آن به طبقه بالا می رود. 


صاحب هتل اسکناس 100 یوروئی را برمیدارد و در این فاصله می رود و بدهی خودش را به قصاب می پردازد. 

قصاب اسکناس 100 یوروئی را برمیدارد و با عجله به مزرعه پرورش گاو می رود و بدهی خود را به او می پردازد. 

مزرعه دار، اسکناس 100 یوروئی را با شتاب برای پرداخت بدهی اش به تامین کننده خوراک دام و سوخت میدهد. 

تامین کننده سوخت و خوراک دام برای پرداخت بدهی خود اسکناس 100 یوروئی را با شتاب به داروغه شهر که به 

او بدهکار بود میبرد. 

داروغه اسکناس را با شتاب به هتل می آورد زیرا او به صاحب هتل بدهکار بود چون هنگامیکه دوست خودش 


را یکشب به هتل آورد اتاق را به اعتبار کرایه کرده بود تا بعدا پولش را بپردازد. 


حالا هتل دار اسکناس را روی پیشخوان گذاشته است. 

در این هنگام توریست ثروتمند پس از بازدید اتاق های هتل برمیگردد و اسکناس 100 یوروئی خود را برمیدارد و 

می گوید از اتاق ها خوشش نیامد و شهر را ترک می کند. 

در این پروسه هیچکس صاحب پول نشده است. ولی بهر حال همه شهروندان در این هنگامه بدهی بهم ندارند 

همه بدهی هایشان را پرداخته اند و با یک انتظار خوشبینانه ای به آینده نگاه می کنند. 


می گویند دولت انگلستان ازآغاز تا کنون در طول دوره موجودیتش ، به این نحو معامله می کند!


این مطلب جالب که بیانگر حال و روز ماهاست در وبلاگ بازاریابی نوین منتشر شده است


ارسال نظر برای این مطلب

کد امنیتی رفرش
اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • آرشیو
    آمار سایت
  • کل مطالب : 148
  • کل نظرات : 9
  • افراد آنلاین : 1
  • تعداد اعضا : 0
  • آی پی امروز : 27
  • آی پی دیروز : 31
  • بازدید امروز : 89
  • باردید دیروز : 0
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 89
  • بازدید ماه : 131
  • بازدید سال : 140
  • بازدید کلی : 4,413