آنان چفیه می بستند تا بسیجی وار بجنگند...
من چادر می پوشم تا زهرایی زندگی کنم...
آنان چفیه را خیس می کردند تا نَفَس هایشان آلوده ی شیمیایی نشود...
من چادر می پوشم تا از نفَس های آلوده دور بمانم...
آنان موقع نماز شب با چفیه صورت خود را می پوشاندند تا شناسایی نشوند...
من چادر می پوشم تا از نگاه های حرام پوشیده باشم...
آنان چفیه را سجاده می کردند وبه خدا می رسیدند ...
من با چادرم نماز می خوانم تا به خدا برسم...
آنان با چفیه زخم هایشان را می بستند ...
من وقتی چادری می بینم یاد زخم پهلوی مادرم می افتم...
من چادرسیاهم را محکم می پوشم تا امانتدار خوبی برای آنان باشم..
نــظــر فــرآموش نشـه (خوشحـآل میشمـ بــه دوستـآتون خبــر بدید)
کپی فقط ذکر منبع